پدربزرگ مادریم که بهش میگیم آقاجون، الان 88 سالشه. واقعاً چند تا چیزه تحسین برانگیز داره، یکیش اینه که تو این سن و سال کلی شوخ طبعه و دیگه اینکه خیلی به خودش میرسه و امید به زندگیش مثال زدنیه.
حدود 3 سال پیش بود که برای چندمین بار پروستاتِشو عمل کرده بود. من و عاطفه رفتیم ملاقاتش و نگران حالش بودیم. گفت: پدر جان! چیزی نیست که، کار همیشمه، 2-3 سال دیگه دوباره باید بیام عمل کنم! اون قدر با قطعیت گفت اینو که ما تعجب کردیم از اینکه آقاجون چقدر امید داره 2-3 دیگه زنده باشه.
حالا 3 سال گذشته و آقاجون الان خدارو شکر دوباره عمل کرد و دوباره به مادرم گفت که 2-3 سال دیگه باید بیاد عمل کنه! اما این دفعه باعث شد به جای اینکه تعجب کنم، تحسینش کنم.
به هر حال امیدوارم حداقل چند بار دیگه هم پروستاتِشو عمل کنه!
عاطفه رو دوست داشتی؟ الان بیاد هم میفتید؟
پاسخحذف