۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

بيماري

ديروز رفتم پيش روان‌پزشك، تشخيصش افسردگي همراه با پنيك بود.
بايد دارو بخورم، ورزش كنم و به خودم برسم.
فعلا كه همه چي مسخره‌س، اميدوارم داروهاش خوب جواب بده!

تا چه شود...

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

مي‌نويسم يا مينويسم شايد هم مي نويسم...

هميشه دردسري بود استفاده از اين فضاي تهي نچسبان. همون كاراكتري كه بين مي و نويسيم مي‌ذاريم تا مينويسيم يا مي نويسيم نشه و بشه مي‌نويسيم.
در حقيقت اسم دقيق اين كاراكتر "Zero Width Non-Joiner"، كه مي‌شه از طريق كليك راست توي محيطي كه تايپ مي‌كنيم و انتخاب "Insert Unicode control character" بهش رسيد. البته اين كار سختيه كه براي هر بار استفاده از اين كاراكتر چند بار كليك كنيم. مخصوصاً كه تو خيلي محيط‌ها (مثل word و browserها) نمي‌شه از اين انتخاب تو منوي كليك راست استفاده كرد.
من تا حالا مشكل خودمو با copy/paste حل مي‌كردم تا اينكه ميثم بهم گفت كه تو كيبورد استاندارد فارسي ويندوز ميانبرهاي خوبي براي اين كاراكترها گذاشتن:

Ctrl + Shift + 1: كاراكتر فضاي تهي چسبان. كه مي‌شه باهاش حروف وسط رو بدون اينكه كاراكتر فارسي بعدش باشه نوشت. يه كاربردش تو نوشتن كلمات خلاصه‌اس مثل: ه‍.ش‍. (هجري شمسي)
Ctrl + Shift + 2: كاراكتر فضاي تهي نچسبان. كه حدس مي‌زنيد خيلي كاربرد داره!
Ctrl + Shift + 3: نشانگر چپ به راست. اين كاراكتر وقتي كاربرد داره كه الگوريتم دوجهته كاراكترهاي خنثي مثل نشانه‌ها رو اون طوري كه ما مي‌خوايم نمي‌ذاره. مثلاً فرض كنيد ما مي‌خوايم A[0]‎ رو بنويسيم. اگه تو محيط راست به چپ عادي بنويسيم به اين شكل در مي‌آد A[0] اما اگه آخرش از نشانگر چپ به راست استفاده كنيم درست مي‌شه.
Ctrl + Shift + 4: نشانگر راست به چپ. شبيه مورد قبله با اين تفاوت كه به الگوريتم مي‌گيد كه اين كاراكتر رو راست به چپ در نظر بگيره. مثلاً وقتي بعد يك كلمه انگليسي از عدد استفاده كنيد، عدد در سمت راست كلمه ظاهر مي‌شه: test 123 حالا اگه بخوايد عدد سمت چپ كلمه بياد، مي‌تونيد قبل عدد اين كاراكتر رو بذاريد تا با اين شكل دربياد:‌ test ‏123.

البته توي Word مي‌شه از ‎"Ctrl + -"‎ هم استفاده كرد. اما توصيه مي‌شه كه از اين كاراكتر استفاده نكنيد و از همون "Ctrl + Shift + 2" استفاده كنيد. چون اين كاراكتر با ZWNJ فرق مي‌كنه و تو خيلي جاها مثل فهرست Word يا كپي كردن متن به يه محيط ديگه، مشكل درست مي‌كنه.

پ‍.ن‍. ترجمه احمقانه‌ي فضاي تهي نچسبان از خودمه، كم فحش بديد!

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

اوضاع...

همه چي بد جوري بهم ريخته. به همه‌ي مشكلات قبليم بي‌خوابي، كم اشتهايي، استرس و افسردگي هم اضافه شده!
حال پُست نوشتن هم نبود، ولي ياد اين افتادم كه با خودم قرار گذاشته بودم حداقل هر چند روز يه بار بنويسم.
خوب اينم براي رفع كُتي...

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

چاي يا قهوه

-چاي مي‌خوري يا قهوه؟
-هه! گفتي قهوه، ياد... آخ، خدا رحمتشون كنه.
-خدا رفتگان شمارم بيامرزه.

۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

فيلم 21، قمار و تجارت الگوريتمي

(توجه در ادامه ممكن است قسمتي از فيلم 21 لو برود، اما نگران نباشيد از توضيح پشت جلد DVDايش بيشتر نيست!)
داستان فيلم 21 در مورد يه استاد MITيه، كه يه تيم از دانشجوهاي باهوش درست مي‌كنه و بهشون ياد مي‌ده كه چطوري مي‌تونن با حفظ كردن ورق‌هاي بيرون رفته و استفاده از قوانين احتمال شانس برد خودشون رو تو بازي 21 بيشتر كنن. و اونارو مي‌بره كازينوهاي لاس‌وگاس و اونا ميليون ميليون پول مي‌برند. نكته‌اي كه هميشه تو قمار در كنار هيجان، روانشناسي و ركب زدن بوده، بررسي خوب شرايط و استفاده از احتمالاته.

مي‌دونيم يه روش نوين براي قمار كردن خريد و فروش سهامه. البته درستيه اين جمله به تعريف دقيق قمار برمي‌گرده. به هر حال توي همچين قماري كار اون استاد MIT خيلي سخت مي‌شه، چون تيمش بايد ميليون‌ها عدد رو براي سهام هزاران شركت بررسي كنن و تازه بايد ده‌ها عامل ديگرم در نظر بگيرن!
اما اگه اون استاد از دانشجوهاي باهوشش بخواد براش برنامه‌اي بنويسن كه اون برنامه اين كارارو بكنه چطور؟
به هر حال اين اتفاق افتاده و چندين نمونه از اين برنامه‌ها وجود داره كه اكثراً هم مال بانكهاي سرمايه‌گذاريه. اينترنتي شدن بورس هم اين امكان رو فراهم مي‌كنه كه اين خريد و فروش‎ها بدون دخالت انسان و با سرعت‌هاي بالا انجام بشن. به اين جور تجارت، تجارت الگوريتمي مي‌گن.
حدود 40% كل مبادلات بورس لندن در سال 2006 توسط اين الگوريتم‌ها انجام شده. اين عدد در سال 2007، 60% و در سال 2008، 80 درصده!

محسن كه يكي از (محض احتياط مي‌گم يكي از!) باهوش‌ترين دانشجوهاي دانشكده‌ي ما بود، الان تو شركت knight در كنار چندتا آدم خفن ديگه (حداقل دوتاشونو من مي‌دونم فارق‌التحصيل استنفرد و بركلي‌ان!) مشغول نوشتن همچنين برنامه‌اي هستند. چند هفته‌ي پيش هم كه ايران بود، يه ارائه راجع به اين موضوع تو دانشكده داشت. حيف كه فيلمش نويز بدي داره وگرنه اجازشو مي‌گرفتم و مي‌ذاشتم.

نكته‌اي كه تجارت الگوريتمي رو هيجان‌انگيزتر مي‌كنه اينه كه برنامه علاوه بر مدل كردن قيمت‌ها، بازار، اخبار و ... بايد رفتار خريداران و فروشنده‌هاي ديگرم مدل كنه. كساني كه الان ديگه خيلي‌هاشون آدم نيستن! و اين مي‌شه جنگ الگوريتم‌ها!

اصولا ايده‌ي خوبيه كه تو يه برنامه بنويسي و برنامه‌ه واست پول دربياره و تو خرجش كني! البته اگه اينطوري نشه كه مجبور شي تو پول دربياري و بدي برنامه‌ه خرجش كنه! (-;

پ‍.ن‍. شركت محسن تو سال 2008 عليرغم بحران اقتصادي 350 مليون دلار از تجارت الگوريتمي درآمد داشته!

۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

نتايح تحقيق من در مورد عينك

عينك براي چشم ضرر داره، چون 95% كساني كه عينك مي‌زنن چشماشون ضعيفه!

تازه اون 5% بقيه هم از مشكلات عميق شخصيتي رنج مي‌برند.

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

بيست و هشتمين سال

بيست و هشتمين سال!
باورم نمي‌شه! وقتي 1360 رو از 1387 كم كردم، اگه مي‌شد 23 كمتر تعجب ميكردم. واقعا چند سالي مي‌شه كه به سنم توجه نكرده بودم.
باورم نمي‌شه 4 سال پيش بود كه با عاطفه دوست شدم. كه خاطرات سال كنكورم ماله 10 سال قبله. چقدر بزرگ شدم! يعني اون موقعي كه بابام تو آشپزخونه‌ي اولين خونمون داشت به من خوندن ياد مي‌داد، هم‌سن الان من بود؟! جل الخالق! شبيه شعبده بازيه!
به هر حال نمي‌خوام فقط بگم "چه زود گذشت..."، كه پير شدن جزئي از زندگيه. اما ميخوام بگم نديدم كه مي‌گذره. براش ارزشي قائل نبودم. هدرش دادم.
الان كه نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه خيلي از كارايي كه هميشه فكر مي‌كردم تو جوونيم انجام مي‌دم و برام ارزش داشتو، بي‌خيال شده‌م.  بدون اينكه لحظه‌اي اينو بفهمم كه بي‌خيال اونا شدم!
بيست و هفت سال تمام، 10 مليون بدهي، اعصابي خراب، گذشته‌اي جووني نكرده و آينده‌اي كه اگه به خواد مثل اين 27 سال بگذره بايد دوباره يه همچين چيزي واسه 38 سالگيم بنويسم! مگر اينكه نذارم اين طوري بگذره...

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

دفعه اول

بالاخره اولين پست وبلاگمو مي‌نويسم!
بعد 4امين وبلاگي كه ساختمو خالي گذاشتمشون، اوليش حدود 5 سال قبل بود، مشترك با بابك. سر اسمش چند ساعت فكر كرديم و كلي خوشحال شديم از اينكه كسي ثبتش نكرده! ولي دريغ از يك پست! بعديا هم همينطور...

حالا از خوب يا بد روزگار، مي‌گن كه هميشه اولش سخته، دفعه‌هاي بعدش راحت‌تره... خوش به حال كسي كه دفعه اولشو مجبور بشه!‌(مي‌فهمي؟)